خاطره هاو دست نوشته های من | ||||||||
|
خسته ام ...
از نفهمی های خود از نفهمی های دنیام از دورووری هام خسته شدم ... از درک نشدن مردم از در د کشیدن اونا از بی توجهی به درد های هم خسته شدم ... از نبوده کسایی که بعضی ها رو درک کنن از نداشتن هم درد خسته شدم ... از دنیای این روزام از تکراری بودنه تغییراش از خوده دنیاش خسته ام ... از آدماش ؛از بی توجه بودناشون خسته ام ... از اعتقادمو از اعتقادات دیگران خسته ی خسته ام ... از هماهنگی های ناهماهنگ در زندگیم خسته ام ... از اینکه میدونم اونا هم مثه من درد دارن خسته ام.... از روزاییکه پر از احساس ها و افکاره تکراری هستن خیلی خسته ام... از دیدن زندگی آدمایی که فقط با اعتقاد زندگی میکنن خسته ام... وشایدم خستگیم ...از خسته بودنم باشه. خسته ام ... از دور شدن به چیزایی که دوسشون دارم خسته ام ... از لذت بردن از مشکلات که دیگه برام عادت شده خسته ام... خسته ام وخستگیمو کسی نیمیبینه ودلم میخواد نبینن چون خسته ام... (هر چه که هست ،همه ی ما فقط حسرت بی پایان یک اتفاق ساده ایم که جهان را بی جهت و جور عجیبی جدی گرفته ایم ) (حسین پناهی)این متن از خودم بود که میشه گفت کله زندگیمو گفتم [ پنج شنبه 12 آبان 1398برچسب:خسته ام ,, ] [ 13:28 ] [ حامد ]
سلام
بنام تویی که انچه خواستم بودی
وآنچه خواستی نبودم
بر میگردم به عقب به گذشته که نگاه میکنم ؛می بینم ؛چه روزا و چه لحظه هایی رو با یاد تو سر کردم ...باورت میشه؟امروز بعد از سالهااحساس میکنم میتونم فکرتو از سرم بیرون کنم باورت میشه!!!دیگه از گذر تند ونگاه بی رحم زمونه وحشتی ندارم ؛دیگه از تنهایی و فکرتنهایی وفکر بی تو بودن نمی ترسم!!!!این چه حرفیه می زنم ؛چطور میتونی باور کنی وقتی خودم هنوز به این باور نرسیدم .
میخوام امروز تو این ساعت ؛تو این لحظه؛تو رو از سرم بیرون کنم نمیگم از دلم چون از اونجا رفتنی نیستی
فکر میکردم سخته؛خب دروغ چرا؛سخته,,
اما دیگه تصمیممو گرفتم
چه دنیایی با خیال تو واسه خودم ساخته بودم ؛فکر میکردم دنیا یعنی تو ..عشق یعنی تو ... زندگی یعنی تو..
اما نه! دیگه نمی کشم میخوام از این به بعد مال خودم باشم واسه خودم زندگی کنم اما خب نمیتونم منکر این بشم میخوام از این به بعد مال خودم باشم اما نمی تونم اینم نگم. که تمام لحظه هایی که تو؛ تو ذهنم بودی جزء بهترین لحظات غم انگیز زندگی من بود بعد رفتنت از ذهنم وانمود کردم ؛زندمو زندگی کردم بی خبر از اینکه تو؛تو لحظه هایی که من از حسرت نبودنت اشک می ریختم ؛تو از شادی و قهقهه اشکات سرازیر میشد امروز چند روزه که حالم خیلی بهتره کمتر به تو خاطراتت فکر میکنم خدارو چه دیدی شاید یه روزی برسه که حتی اسمتم از یاد ببرم اشتباه نکن ازت متنفر نیستم شاید تو این لحظه بیشتراز همیشه دوستت دارم اما حق بده که یکم به فکر این دل بدبختم باشم میخوام مثه بقیه زندگی کنم ،میخوام تو رو از یاد ببرم ..... به جون خودت که واسم خیلی عزیزه قصدم تلافی نیست درکم کن ..فقط خیلی خستم یه خواهش!!!! تو رو به حرمت همون یه باری که نگام کردی ومن فک کردم دوسم داری !!! توخیالم نیا !نیا (از معایب عمر طولانی این است که انسان شاهد مرگ عزیزان خود می شه ) (از فیلم اصحاب کهف )
از این به بعد میخوام از کتابایی که خوندم بگم . ازکسانی که روی من تاثیر گذاشتن از کسایی که منطقانه دوسشون دارم. از کسایی که فهمیدن که احساس به دور از زندگی نیس. از کسایی که فهمیدن با احساس باید زندگی کرد و... اولین فرد و شخص بزرگی که میخوام معرفی کنم به شما حسین پناهی فقط میتونم اینو بگم که کمتر کسی اینو میشناسه میخوام تقریبا همه ی کتاباشو به شما معرفی کنم میخوام همه ی سخنان که رو خودم تاثیر گذاشتو براتون بنویسم و کلی چیزای دیگه
ایران مهد تمدن جهان دارای عناوین اول بسیاری در زمینه های مختلف در جهان است از جمله:
کهن ترين کشور دنيا (تاسيس شده در 3200 سال قبل از ميلاد مسيح) قديميترين منبع مصنوعی يا ساختگی آبی جهان با قدمت 2700 سال (قنات گناد آباد هنوز هم آب 40000 نفر را فراهم ميکند) کهنترين امپراتوری جهان (هخامنشيان اولين ابرقدرت تاريخ بودند و در اوج قدرت بر 44% کل جميعت جهان حکومت ميکردند که اين بالاترين درصد جميعت تحت يک دولت در تاريخ هم هست) بيشترين شتاب پيشرفت توليد علم و تکنولوژی در جهان (340000% رشد در طول 37 سال 1349-1387، شتاب رشدی يازده برابر متوسط جهان در سال 1388, رشد سالانه کنونی 25.7%) بقیه در ادامه مطلب
ادامه مطلب ديروز صبح كه رفتم توی فرودگاه یکی بود که پشت سر هم سیگار میکشید . یکی دیگه رفت جلو گفت: - بخشید آقا...! شما روزی چند تا سیگار میکشین...؟! - طرف جواب داد: منظور؟ من زنم یا مرد؟!
خونه مشغول کاربودم که دخترم بدو بدو اومد و پرسيد . دخترم : مامان ماهي قرمزه زنه يا مرده ؟!!!!!!!!!!!!!! . . . گرفته شده(کپی شده) از وبلاگ : "کلبه ی فمنیست چه" با ادرس http://az-daro-divar.blogfa.com/ روزی دوستی از ملانصرالدين پرسيد : ملا، آيا تا بحال به فکر
ازدواج افتادی؟
ملا درجوابش گفت : بله،زمانی که جوان بودم به فکر ازدواج
افتادم.
دوستش دوباره پرسيد : خب،چی شد ؟
ملا جواب داد : بر خرم سوار شده و
به هند سفر کردم ،در آنجا با دختری آشنا شدم که بسيار زيبا بود
ولی من او را نخواستم ،چون از مغزخالی بود
به شيراز رفتم :دختری ديدم بسيار تيزهوش ودانا ، ولی من او
را هم نخواستم،چون زيبا نبود
ولی آخر به بغداد رفتم وبا دختری آشنا شدم که هم بسيارزيبا و
همين که ، خيلی دانا و خردمند وتيزهوش بود .
ولی با او هم ازدواج نکردم.
دوستش کنجکاوانه پرسيد : چرا؟
ملا گفت :برای اينکه او خودش هم به دنبال چيزی ميگشت ، که
من ميگشتم هيچ کس کامل نيست اينگونه نگاه کنيم...
مرد را به عقلش نه به ثروتش.
زن را به وفايش نه به جمالش .
دوست را به محبتش نه به کلامش .
عاشق را به صبرش نه به ادعايش .
مال را به برکتش نه به مقدارش .
خانه را به آرامشش نه به اندازه اش .
اتومبيل رابه کاراييش نه به مدلش.
غذا را به کيفيتش نه به کميتش .
درس را به استادش نه به سختيش .
دانشمند را به علمش نه به مدرکش .
مدير را به عمل کردش نه به جايگاهش .
نويسنده را به باورهايش نه به تعداد کتابهايش .
شخص را به انسانيتش نه به ظاهرش .
دل را به پاکيش نه به صاحبش .
جسم را به سلامتش نه به لاغريش . سخنان را به عمق معنايش نه به گوينده اش . . ![]()
نخند!
به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید،ارباب. خارج جايي است که همه آدم ها در آن ايدز دارند ! مملکت خارج جايي است که همه در آن با ناموس همديگر کار دارند ! ديگه چيزي واسه گفتن ندارم این از یه دوست بود دلم نیومد نزنم تو وبلاگم
همیشه آرزویم همین بود که ببینم اولین اشک ها که برای رفتنم ریخته می شود از آن کیست؟ همیشه سعی می کردم بین بود و نبودم فرق باشد! همیشه می خواستم کاری کنم که منحصر به فرد بودنم را نشان دهم!
همیشه خیلی خواسته ها داشتم اما نشد! ترانه ای که منو داغون کرد (داریوش شهریاری)
شاید یه فرقی هست بین منو اون مرد مردی که دنیامو از ریشه ویرون کرد
روزی که خوشبختی از فال من کم شد او ناشناس اومداومد رقیبم شد قلب تورو دزدید جای منو پر کرد این مرد تنها رو با غصه دم خور کرد تاچشممو بستم از چشمت افتادم از یادتو رفتم جامو به کی دادم
تو هم از یاد من رفتی تو هم از.چشمم افتادی ببین دیونه ی عاشق ببین جامو به کی دادی ای کاش تا مرز قلبه تو راهی بود تا آسمون عشق خورشید و ماهی بود
از مرد رویاهات ای کاش سر بودم از این که میبینی جذابتربودم
ای کاش یادت بود یک روزمن بودم یک روز تو شبهات من شب شکن بودم
اینا نمیگذارن به پای بیرحمی شاید نمیبینی شاید نمیفهمی
تو هم از یاد من رفتی تو هم از.چشمم افتادی ببین دیونه ی عاشق ببین جامو به کی دادی
سلام بنام معنی نامش دلم میخواست بفهم که چراآدم ها یا بهتر بگم خودم وقتی اونا رو میبینم تحت تاثیر قرار میگیرم .آشفتگی کل بدنم رو فرا میگیره هرروز می یام میشینم و اینارو هر دفعه تو یه موضوع خاص بیان میکنم و به کلی خودمو با نوشتن خالی میکنم میرم تا شب ..کل حرفام همینه که چون آشفتم می یام مینویسم و این آشفتگی یا از خدا یا از اونه . وکله حرفام همیناست که تو زندگی من ،منو به چیزای دیگه وصل میکنه من بخاطر این دوتا میام و مینویسم... که چرا اونا ازم خوشحال نشن .چرا من نباشم .چرا شرمنده کنم .وکلی از این حرفا ..خلاصه من میخوام بگم که اونا رو دلم میخواد .. خوبم میخواد چی؟ میام میگم اونا بدن....
بعضی عشق ها اونقده بزرگه که آدمها نمیتونن سنگینیشو تحمل کنن ولح میشن عشق اول
میگمن هیچ عشقی تو دنیا مثه عشق اولی نیست میگذره یه عمری اما ازخیالت رفتنی نیست داغ عشقه هیشکی مثله اون که پس میزدنت نیست چه بده تنها بشی هیچ کسی هم قدمت نیست چقد سخته بدونی اون که میخواش نمیمونه که دلش یه جای دیگه است همه وجودش مال اونه چه بده برای اون که جون میدی غریبه باشی بگی میخوام با تو باشم بگه میخوام نباشی
مغرور
چرا هر لحظه از عمرم داره پای تو سر میشه چکار کردی با احساسم که دار ه خسته تر میشه
من امشب گم شدم دستام؛تو التماسه دستاته الان چند ساعته چشمام فقط رو عکس تو ماته
انگار همه دنیا برام بی تو نفس گیره نیستیو احساسم به احساسه تو درگیره
از بس که باریدم دیگه گریم نمیگیره تو نیستی یو دلم بی تو همش دلشوره میگیره
دارم دق میکنم بی تو داری آهسته می خندی داری مغرورو بی منطق رو عشق چشماتو میبندی
تو خوب حرفامو میفهمی پر م از بغزو دلشوره داری حالم رو میبینی بازم قلبتو مغروره
پس چرا این همه دل ها تنهاست این شعر ما ل علی تکتاست واقعا خوب گفته،واقعا درست گفته،چون دل من واقعا تنهاست اگه تنها نبود مطمئنا به هیچ عنوان نمیومد دلشو رو کسایه دیگه خالی کنه از زندگی خسته نیستم، از خودم خستم ،از تکرار خستم ،از بی خدایی خودم خسته ام،از بی فردایی خودم خستم از بی فهمی خودم از خودم خستم چون هیچ وقت نتونستم ،ولی دلم میخواد بتونم ...
سلام بنام تویی که نمی دونم چرا ؟ به خدا ،اصلا بزار قسم نخورم ،آخه نمیدونم باید به چی قسم بخورم دلم میخواد شاد باشم ،شاد روحی ،دلم میخواد چیزایی رو که دلم میخواد انجومشون بدم .دلم میخواد بشینم و یه جا فقط با خدا حرف بزنم دلم میخواد هیشکی ازم توقعی نداشته باشه ،دلم میخواد اصلا بزرگ نشم ،دلم میخواد اون باشم که خودم میخوام ،دلم میخواد اون طور باشند که من میخوام ،دلم میخواد اون نباشه عشق نباشه،فکر نباشه،دلم میخواد خدا را طوری ببینم که مردم انتظار از من دارند دلم میخواد . ....
ولی نمیدونم اینا رو که دلم میخواد کسی میدونه ،که دلم میخواد ،نمیدونم خدا اینا رو درست میدومنه، ..... ..... کل حرفامو بزارید تو یه جمله خلاصه کنم ...... دلم میخواد امید باشه دلم میخواد امید باشه امید
به تو تبریک میگم که به تو باختمو زیربالت هردم دل خود ساختمو به تو تبریک میگم که دلم پیش تو بود که ذتموم زندگیم توی آتیش تو بود
مگه چی خواستم ازت به جز عاشق بودن که چشام برای تو آینه ی دق بودن بگو چی کم داشتم که بریدی از دلم به کدوم مقصودت نرسیدی از دلم
به تو تبریک میگم که بی خودی تو زرق و برق دنیا گم شدی به تو تبریک میگم گم شدنو گل گلخونه ی مردم شدنه
دل غمگین تر از دل من هم مگه هست تونشون من بده دل غمگین اگه هست تو صدای قلبمو نشنیدی ای وای... مردم از چشمای تو دیگه از من چی میخوای
به تو تبریک میگم که به تسلای دلم که دل سنگیتو بزاری جای دلم این منم از دنیا رونده و وامونده این منم که هر چی داشته پای تو سوزنده
|
|
||||||
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |